زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی خدا

بابایی مهربون تولدت مبارک

امروز تولد بابایی بود ولی چون تو ابام محرم هستیم جشن نگرفتیم دو تا کادو خریده بودم یکی از طرف خودم یکی هم از طرف دخمل نازم ناهار کباب حسینی درست کردم که بابایی خیلی دوس داره. سر سفره ناهار شمع گذاشتیم و کادوهای ناقابلمونو به بابایی دادیم
11 آذر 1390

با تاخیر فراوان!!

نازگلم ببخش مامانو ده روزی میشه که برات مطلب نذاشتم فرصت نمیکردم، چند روزی هست که داری دندون آسیابی در میاری اینه که یه کم بهونه گیر شدی شبا خیلی نا آرومی میکنی الهی فدات شم خیلی اذیت میشی من که یادم نمیاد دندون در آوردن چقدر درد داره ولی حتما خیلی سخته که این جوری تو خواب ناله میکنی مامان احترام اینا با تاخیر زیاد روز دوشنبه هفته پیش اومدن ساعت ١٢ شب پروازشون نشست و ما حدود ١ بود که دیدیمشون همه نگاهشون به شما بود که عکس العملتو ببینن..... خیلی عجیب بود اول یه نگاهی بهشون کردی و بعد زدی زیر گریه و اصلا نمیخواستی بری بغلشون وتا فردا قبل از ظهر هم باهاشون قهر بودی بعد که مامان احترام سوغاتیهاتو دادن و کلی بغلت کردن و ....دیگه خوش اخلاق شدی ...
11 آذر 1390

آب زنید راه را هین که نگار میرسد....

زائرکعبه ،که دیده ات منور به نور مسجد النبی ، قدومت متبرک به خاک پر برکت بقیع و روحت سرشار از معرفت طواف حرم امن الهی ست زیارتت مقبول درگاه حق   وای بالاخره فردا صبح انتظار یکماهه ما به سر میرسه و ایشالا مامان احترام و بابابزرگ فردا صبح میان قراره امشب ههممون خونه مامان احترامو تمیز کنیم و  همه چیز محیا بشه برا اومدنشون. خیلی دلم میخواد ببینم عکس العمل دختر گلم وقتی مامان احترام و بابابزرگو میبنه چیه خدا جون کمک کن به سلامتی بیان و پروازشون راحت باشه و تاخیر و ... نداشته باشه ...
29 آبان 1390

زهرا و درخت پرتقال

سلام عسل مامان چهارشنبه کلی بارون اومد و همه رو ذوق زده کرد خدا جون شکرت. صبح پنجشنبه دیگه بارون بند اومده بود  ولی رو درخت پرتقال خونمون پر از شبنم بود خیلی قشنگ شده بود وقتی بیدار شدی رفتیم تو حیاط و چند تا عکس خوشکل گرفتیم   وای  وای نازدونه جونم چرا اخم کردی؟؟؟   ...
29 آبان 1390

زیباترین واژه!!!

سلام مهربونم این روزا یه حس خاصی دارم چند روزیه با یه لحن خیلی قشنگ صدام میکنی مامماااااا دنبالم راه میفتی و چندین بار صدام میکنی و منم هر بار قربون صدقت میرم آره عزیزم این زیباترین واژه ایه که تا حالا شنیدم شنیدن این واژه از زبون تو یه حس خیلی قشنگی بهم میده خیلی دوست دارم عزیزم خدای مهربون شکرت ...
29 آبان 1390

زهرا و زاینده رود

روز عید غدیر از صبح با عمو و زن عمو و عمه رضوان و خاله زهره بابایی رفتیم اصفهان گردی اولش رفتیم کوه صفه و اونجا صبحانه خوردیم و تا حدودای ظهر اونجا گشتیم بعدم رفتیم اطراف رودخونه کمی قدم زدیم و یه ناهار خوشمزه خوردیم . خلاصه تا حدودای ساعت 4ونیم "دد" بودیم و کلی بهت خوش گذشت ولی خیلی خسته شدی  و بعدش دو سه ساعتی خوابیدی. بقیه عکسها در ادامه مطالب.... ...
26 آبان 1390

وای که چقدر تو نازی

قول داده بودم عکسای شب عید قربانو بذارم اینم عکسای خانم ناز تو "شب نشین")یه رستوران خوشکل نزدیک آتیشگاه) هنوز از خونه بیرون نرفته خوابت گرفته نازنینم؟ بقیه در ادامه مطالب.... الهی قربون خنده هات برم ...
18 آبان 1390

عید قربان مبارک

دوست جونیهای وبلاگمون عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا به همتون مبارک     نازنین دخترم این دومین عید قربانه که با هم جشن میگیریم پارسال روز عید قربان به شکرانه بودنت جشن گرفتیم و به خونواده بابایی ولیمه دادیم، یادش به خیر خیلی خوش گذشت. دیشب هم با عمه و عمو و زن عمو رفتیم بیرون و کلی خوش گذروندیم که عکساشو بعدا میذارم. همه اینا بهونه بود تا بهت بگم دختر قشنگم عیدت مبارک   ...
18 آبان 1390