زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولوی خدا

روزهای خیلی خیلی سخت!!!!

1391/6/3 14:03
نویسنده : مامان فهیمه
344 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام دختر نازنینم

آره عزیزم روزهای خیلی سختی رو پشت سر گذاشتیم در حالیکه قرار بود روزهای خیلی قشنگ و پرخاطره ای بشن ولی.....

از یک ماه پیش که متوجه شدیم عید فطر چند روز تعطیله تصمیم گرفتیم بریم سفر تا قبل از شروع ترم جدید کسب انرژی کنیم، مامان احترام اینا دهه آخر ماه رمضون مشهد بودن قرار شد سه روز مونده به عید فطر بریم مشهد و از اون طرف به مامان لیلا اینا گفتیم سفر شمالشونو بذارن برای عید فطر تا ما هم از مشهد بریم شمال پیششون و خلاصه اینکه با 3 روز مرخصی (آخه بابایی همیشه برای مرخصی گرفتن مشکل داره) یه سفر 8 روزه بریم، برای اینکه دخمل نانازمون مسافرت با انواع وسایل نقلیه رو تجربه کنه برای اصفهان به مشهد بلیط هواپیما گرفتیم برای مشهد ساری بلیط قطار و قرار این بود که از ساری تا چالوس با اتوبوس بریم (آخه دخملم عاشق اتوبوس و قطاره) واز اونجا هم با ماشین بابابزرگ برگردیم.......

ولی غافل از اینگه گاهی اوقات صلاح و مصلحت خدا چیز دیگه ای رو رقم میزنه......چند روز قبل از سفر زهرای عزیزم مریض شد و استفراغ و اسهال شدید گرفت متاسفانه دکتر خودش مسافرت بود و مجبور شدیم پیش دکترای دیگه بریم در عرض دو روز چهار تا دکتر عوض کردیم با درمانهای مختلف اولی فقط یه آمپول ضد تهوع داد.... دومی یه سرم و یک آمپول داخل سرم  و بعدشم گفت بهتره یه روز بستری بشه که ما راضی به بستری شدن جگرگوشمون نشدیم(بدترین روز زندگیم همون روز وصل سرم بود چون رگ دخترم پیدا نمیشد و.....) ....سومی او آر اس و یه آمپول ضد تهوع دیگه.....و چهارمی درمانهای بقیه رو قبول نداشت و گفت باید اجازه بدید ویروس خارج بشه و داروی ضد تهوع نمیذاره ویروس خارج بشه.....خیلی روزای وحشتناکی بود ولی خدا رو شکر زهرا یه کم بهتر شد و ما با اضطراب راهی سفر شدیم تو مشهد دخترم خیلی بیحال بود هنوز حال تهوع داشت دل درد هم داشت بدتر از همه اینکه بابایی هم مرض شد و دیدیم اصلا با این وضعیت نمیشه رفت شمال با بدبختی بلیط برگشت به اصفهان گیر آوردیم و شب عید با کلی ناراحتی برگشتیم اصفهان..... بابایی بعد از دو روز خوب شد و زهرا هم بعد از معایته توسط دکتر خودش فهمیدیم انگل داشته و خدا رو شکر الان خیلی بهتره.

خدا جون تو مهربونتر از هر کس به ما هستی و مطمئنم یه صلاحی تو این اتفاقات بوده ولی من دلمو تو حرم آقا جا گذاشتم قسمت کن زود زود بریم مشهد و توفیق بهمون بده بتونیم درست آقا رو زیارت کنیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

شهین مامان نوید و نوین
3 شهریور 91 14:54
سلام اخهههههههههه خیلی سخته بچه مریض بشه . لینک موافقید / ؟
مرضيه
3 شهریور 91 16:13
سلام عزيزم.واي چه روزاي سختي داشتي.من فكر كردم رفتيد شمال.خيلي ناراحت شدم اما مهم اينكه اين روزاي سختو پشت سرگذاشتي و زهراكوچولو باز حالش خوبه.از طرف من ببوسمش.فرصت براي مسافرت هميشه هست.

ممنون مرضیه جونم
دعا کن دخترم کامل خوب بشه تا به آرامش کامل برسم
دایی محمد
10 شهریور 91 23:51
عزیزم منم خیای دوست داشتم باهام بیایی شمال با هم بریم تو دریا ولی قول قول که دفعه بعدی ایشاله با هم میریم دریا
زن عمو فهیمه
17 مهر 91 11:43
بد نبینی زری کچل