زهرا به دانشگاه میرود.....
سلام خانم دانشجو
الهی فدات شم که هر روز یه ژستی میگیری
یه روز مغازه دار میشی و البته خلاقیت بالایی هم داری
از بس با پول بازی میکردی نگران بودیم که پول کثیفه و ممکنه مریض بشی، مامان احترام گفت کاش یاد میگرفت تو بازی با کارت خرید کنه......که یه دفعه رفتی یه کارت تلفن با مهر شکیات آوردی و این جوری بودکه مغازه داریت به روز شد
یه روز میگی من عزیز شدم و میری کتری و فنجون میاری و میگی آقا باغه میخوام بلاش چایی ددست کنم.(روسری دم دستت نبود حوله سرت کردی!)
یه روز دوباره عزیز میشی، چادر سرت میکنی و روی صندلی نماز میخونی
یه روز مداح میشی ، میگی بلندگو برات بیاریم و شرع به خوندن میکنی و باید همه گریه کنن
دیروز اومدی یه نایلون برداشتی و یه نون و یه کاسه خامه(که برای عصرونت گذاشته بودم) گذاشتی توش بهت میگم :زهرا خانم اینا رو میخوای چیکار؟ میگیی: دالم میلم دانیشگا میخوام ببلم اونجا بوخولم
عاشق این تخیلاتتم جیگرم