زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

فرشته کوچولوی خدا

پیتزای لعنتی!!

1390/7/26 17:43
نویسنده : مامان فهیمه
322 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

چند روزی نرسیدم برات مطلب بذام مامانی رو ببخش

آخه چند روزی مریض شده بودی الهی مامان بمیره حالت خیلی بد بود همشم تقصیر من بود.

بذار بیشتر توضیح بدم:

دوشنبه هفته پیش به اصرار بابایی شام رفتیم بیرون و پیتزا خوردیم و شما هم به خاطر اصرار زیادت یه کمشو خوردی ولی اصلا فکرشو نمیکردم برات بد باشه آخه برای چکاب یکسالگی که بردیمت پیش دکترت دیگه بهمون برنامه خاصی نداد و گفت غذای خودتونو بجز سوسیس کالباس و هله هوله های سوپری بهش بدین و خوب پیتزای ما هم گوشت و مرغ و قارچ بود.... وقی رسیدیم خونه یک ساعت نگذشت که افتادی به استفراغ چیزی نمیگذشت که تشنت میشد و شیر یا آب میخواستی و منم بهت میدادم و دوباره چند دقیقه بعد اونا رو بالا می آوردی تا نزدیکای صبح تو بغلم بودی الهی فدات بشم خیلی ناله میکردی بیچاره بابایی هم که خیلی خسته بود یه کم بیدار میشد دوباره خوابش میبرد.... حدود ٤صنح بود دیگه خیلی ترسیده بودم آخه اصلا بهتر نشدی منم خسته شده بودم و نمیتونستم رو پاهام باستم دیگه صبرم تموم شد و زدم زیر گریه بیچاره بابایی دوید رفت مامان احترامو صدا زد بعدشم رفت از داروخونه برات قطره متوکلروپرامید خررید ولی قطره رو هم بالا میآوردی تا بلاخره بعد از سه بار یادگرفتیم که باید قطره رو بریزیم تو آب و کم کم بهت بدیم،با صدای گریت عمه رضوان و بابابزرگ هم بیدار شدن اومدن پیشت.

حدود ٧صبح بود که بهتر شدی و خوابیدی منم کنارت خوابیدم ولی با استرس! ساعت ٩ پاشدم دیدم یه کم تب داری وقتیم بیدار شدی بازم بیحال بودی دیگه زنگ زدم دکترت و به زحمت برای ساعت ٣ بعد از ظهر نوبت گرفتم الهی خدا خیرش بده طبق معمول بهم آرامش داد البته بگذریم که کلی دعوام کرد که چرا بهت پیتزا دادم...گفت متوکلروپرآمید زیاد فایده نداره تازه عوارضشم زیاده یه شربت دیگه داد و گفت باید مایعات تگری(آب جوشیده تگری،دوغ تگری و اوآراس تگری) بهت بدم و البته آروم آروم و با قاشق بعدم گغت شاید فردا اسهال بگیره که برای اونم یه برنامه غذایی داد....بابایی بلافاصله یه آب معدنی تگری خرید با شرت بهت دادیم مثل آب رو آتیش بود خوب خوب شدی اصلا دو بار بهت شربت دادیم والبته حدس دکتر درست بود و فرداش اس..گرفتی و اونم بعد از ٢ روز خوب شد .من خیلی نگران بودم همش میترسیدم برات سرم بده که خدا رو شکر به خیر گذشت.

خداای مهرربون شکرت که الان دخترم سالم و سرحاله   

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زن عمو فهیمه
27 مهر 90 11:51
اخی زری جیگز مزیض شدی چرا؟به قول من باید معدت اب بندی بشه.تا بزرگ شدی بتونی همه چی بخوری