زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی خدا

سفر به قم و کاشان

1391/2/24 3:15
نویسنده : مامان فهیمه
499 بازدید
اشتراک گذاری

سلام زهرای عزیزم

خیلی وقت بود که دلتنگ حرم کریمه اهل بیت بودم و قسمتم نمیشد.

خدا رو شکر هفته گذشته دانشکده بابایی به خاطر برگزاری همایش تعطیل شد و بابایی پیشنهاد داد آخر هفته یه سر بریم قم و کاشان....پنجشنبه حدود ساعت ۴ بعد از  ظهر حرکت کردیم.....چه جاده سبز و قشنگی به خاطر بارندگی های اخیر همه جا پر از طراوت و شادابی بود....برای نماز مغرب و عشا حرم بودیم -هرچند شما نذاشتی من نماز بخونم و فقط میخواستی بدو بدو کنی و بری کنار حوض آب بازی کنی- ولی باز هم دادن یه سلام به حضرت و بودن تو اون فضای روحانی کلی بهمون انرژی داد

خانمه گفت تو حرم عکس گرفتن ممنوعه ولی....چشمک

این چراغونی های خوشکل هم به خاطر میلاد حضرت زهراست

بانوی کریمه و  مهربان با کوله باری از دعا به سویت آمدیم و با امیدی فراوان به استجابت دعاهایمان(مخصوصا شفای کامل محمد علی نازنین) از حرم باصفایت خداحافظی میکنیم...

 

....و حدود ساعت 11بود که رفتیم به سمت کاشان....تا کاشان خواب بودی .. ساعت ۱۲ونیم رسیدیم خونه عمو هادی(دوست دوران دانشجویی بابایی) ....چشماتو باز کردی و شاداب و سرحال میخواستی بازی کنیآخ...خیلی خسته بودیم و خوابمون میومد خواستیم بخوابیم ولی دخملی  که خوابش نمی اومد تازه سرحال شده بود....دقیقا تا ساعت ۳و۲۵دقیقه بیدار بودی و من و خاله مستوره رو به معنای واقعی کلمه مچل خودت کردیکلافه....صبح جمعه هم خوشکل خانم سحرخیز شدن و ساعت ۷ و نیم همه رو از خواب بیدار کردن ..... دخملی با بابایی و عمو هادی و همایون (پسر صاحب خونه عمو هادی که البته شما بهش میگفتی ممایوننیشخند) رفتید پارک سر کوچه تا ما با خیال راحت وسایل رو آماده کنیم بریم بیرون.

به توصیه صاحب خونه عمو هادی قمصر و نیاسر رو از برنامه حذف کردیم (هم اینکه قبلا اونجا ها رو دیده بودیم و مهمتر اینکه خیلی شلوغ بودن) ..... رفتیم روستای "نشلج" خیلی سرسبز و قشنگ بود تو مسیر پر از دشت شقایق بود... گلاب گیری هم داشت...یه جای دنج و قشنگ....

 

خدا رو شکر سفر خیلی خوبی بود ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

nafiseh
11 خرداد 91 20:39
zeiaratghabol azizam