24 آذر روز....
سلام دلبر دردونه ام
میخوام از یه روز خیلی قشنگ برات بگم امروز خیلی فکر کردم تا بین روز تولد تو و این روز خیلی قشنگ؟ یکی رو به عنوان بهترین روز زندگیم انتخاب کنم ولی نتونستم....
روز ٢٤ آذر سال ١٣٨٤ مصادف با میلاد امام عشق و مهربانی حضرت امام رضا (ع) دو پرنده عاشق به وصال رسیدند و عقد کردن٤ماهی بود که درگیر خواستگاری رفت و اومد و... بودیم و دیگه بالاخره تو این روز قشنگ عقد کردیم
حدود ساعت ٤ بعد از ظهر بود که بابایی با یه دسته گل خوشکل رز صورتی اومد آرایشگاه دنبالممنو آورد خونه مامان لیلا(آخه جشن عقدمون اونجا بود) و نشستیم سر سفره عقد خواستم سوره نور بخونم که بابایی گفت با هم بخونیم و خلاصه با اون صدای خوشکلش شروع کرد به خوندن و همه رو (مخصوصا منو)محو خودش کرده بود خلاصه نزدیکای اذان مغرب خطبه عقد جاری شد من و بابایی به هم رسیدیم خیلی روز قشنگی بود
وامروز ٦سال از اون روز رویایی میگذره و خدای مهربون روز به روز لطف و محبتش به ما بیشتر و بیشتر میشه خدا جون به خاطر همه نعمتهایی که بهمون دادی ممنون